عشق تو
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد ! زیبا بود امّا
شوخی بود !
حالا .... . . تو بی تقصیری ! خدای تو هم بی تقصیر است !
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . . ! تمام این تنهایی
تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » است .....


 
 


نويسنده : iman


 

 

خدایا هیچ تنهایی اونقدر

تنها نکن

که

 به هر بی لیاقتی بگه 

عشقمم


نويسنده : iman


عشق

ترمیم گر قلب ویران من

 

عشق

حیات بخش روح و جان من

 

عشق

نقش قلب تیر خورده ای در گوشه دفتر خاطرات من


 

عشق
ذرات رفته بر باد از خاکستر خودخواهی های من

 

عشق

واژه ای آشنا با تک تک نفس های من

 

عشق

 

پیدا شدن تو در آغوش بوسه های من

 

 


عشق

فریاد دوستت دارم های من

 

عشق

یعنی تو و تو معنای من




 


نويسنده : iman


سیگار هم نشدیم !
که ترک کردنمون سخت باشه . . . !

 

 

اى که مدتهاست بامن نیستى، من همانم که بامن زیستى، رنجهایم را شنیدى بازهم عاقبت گفتى غریبه کیستى؟

lti4vuoys5zl407gca0q.jpg


نويسنده : iman


شعر عاشقانه

 

امروز دیگه نزدیک بود این قلم و کاغذ با هم دست به یکی کنن....
بپرن سره من!....
آخه حق دارن....
آخه امروز بازم دفترم خیسه خیس شد و این قلم بی چاره به سختی....
خودش رو زمین کاغذها سر می داد .....
آسمون چشمهام این روزا همش بارونیه آخه .....
زودتر بیا ....
اونام حق دارن.... 
زودتر بیا ....

 


نويسنده : iman


 

اینجا تا پیراهنت راسیاه نبینند
..
..
..

باور نمی کنند چیزی از دست داده باشی ...

من بــــــــــــــــــــــی تو
شعـــــــــــــــــــــر خواهم گفت...
تو بی مــــــــــــــــــــن چه خواهی کرد؟
اصـــــــــــــلا یادت هست که نیـــــــــــــستم...؟!

 

 

 

 


نويسنده : iman


0450Moteasefam کارت پستال متاسفم برات

1.JPG

15f3g4i[1].jpg

کسی تنهاییم رو از من نمی‌دزده
درد ما رو در و دیوار نمی‌فهمه

 


نويسنده : iman


 

0467Love Kiss چگونه فراموشت کنم؟!

چگونه فراموشت کنم تو را؟ که همزمان با تولدت درقلبم همه را فراموش کردم.برایم تمامی اسم ها بیگانه شدند و همه خاطرات مردند دستم را به تو می دهم قلبم را به تو می دهم فکرم را نیز به تو می دهم بازوانم را به تو می بخشم و نگاهم از ان توست و شانه هایم که نپرس دیگر با من غریبه اند! وتمامی لحظات تو را می خواهند و برای عطر نفس هایت دلتنگی می کنند.چگونه فراموشت کنم تو را که از خرابه های بی کسی به سپید عشق هدایتم کردی.عاشقی بی قرار ویاری با وفا برای خویش ساختی و برای اشکهایم شانه هایت را ارزانی داشتی چگونه فراموشت کنم تو راکه سالها در خیالم سایه ات را می دیدم.

و تپش قلبت راحس می کردم.و به جستجوی یافتنت به در گاه پروردگارم دعا می کردم که خدایا پس کی او راخواهم یافت؟حال که پیدایت کردم دلت را به من بده.فکرت را به من بده و سرت را روی شانه هایم بگذار. و بگذار عطر کلماتت را میان هم قسمت کنیم.

 

 


نويسنده : iman


کاش میفهمیدی............قهر میکنم تا دستم را محکمتر بگیری و بلند بگوئی:بمان......................نه اینکه شانه بالا بیندازی.....و ارام بگویی:هر طور راحتی

a14.jpg

 

نويسنده : iman


مردی. مرددد

 

[تصویر:  z0a31d574o1ds75fqc83.jpg]


مرد سرت رو بالا بگیر از چی‌ خجالت میکشی؟

خجالت را باید کسانی‌ بکشند که نان را از سفره تو دزدیده‌اند

و حساب بانکی شان را در کشورهای دیگر پر کردند.

خجالت را باید کسانی‌ بکشند

که هر لحظه فریاد عدالت عدالت سر می دهند

و غیر از ریا چیزی برای زندگی ندارند!
هر کی پسندید باز نشر کنه.
 


نويسنده : iman


سیـ ـ ـگـ ـ ار

سیگاری روشن میکنم و به خاموش بودنم فکر میکنم
کام عمیق همراه آهی کوتاه…
بیرون میدم دودش رو کمرنگ میشه…
مثل خودم . . .
نفسم میگیره از زندگی اجباری…

وقتی تو خیابون پشت سر هم سیگار دود میکنم ، همه یجوری نگام میکنن و میگن : جوون حیف شدش ، ولی روزی که داشتم زار زار گریه میکردم، ینفرم با خودش نگفت : طفلی چی میکشه با غمش . . .

تو با اون بخواب ، من با دیازپام . . .
تو از اون کام بگیر و من از سیگار . . .


نويسنده : iman


خیانت

برای خیانت ، هزار راه هست
اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست !

من ،
با کناری ات
کنار نمی آیم !
کنار می روم ……

بودم!
دیــــــــــــدم با دیگری شـــادتری
.
رفتــــــــــم

.

ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم
زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر نا مردیت را


نويسنده : iman


بی وفا

ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی ؟
رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی
حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی
چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی

هر رهگذری محرم اسرار نگردد
صحرای نمکزار چمن زار نگردد
هرجا که رسیدی طرح رفاقت مکش ای دوست
هر بی سر و پا یار وفادار نگردد

آمدی دیوانه ام کردی و رفتی بی وفا
با غمت هم خانه ام کردی و رفتی بی وفا
مثل شمعی بودی و با یاد خود ای نازنین
تا ابد پروانه ام کردی و رفتی بی وفا

 

 

 


نويسنده : iman


بهانه

میخواهی بری؟ بهانه میخواهی؟
بگذار من بهانه را دستت دهم
برو و هركس پرسید بگو
لجوج بود
... ... همیشه سرسختانه عاشق بود
... بگو فریاد مى كرد
همه جا فریاد مى كرد فقط مرا مى خواهد
بگو دروغ مى گفت
مى گفت هرگز ناراحتم نكردى
بگو درگیر بود
همیشه درگیر افسون نگاهم بود
بگو او نخواست
نخواست كسى جز من در دلش خانه كند
اینهمه بهانه برایت آوردم
حالا اگر مى خواهى
برو به سلامت ..!


نويسنده : iman


اولين کسي که عاشقش ميشي دلتو ميشکونه و ميره .

دومين کسي رو که مياي دوست داشته باشي و از تجربه قبلي استفاده کني دلتو بدتر ميشکنه و ميزاره ميره .

بعدش ديگه هيچ چيز واست مهم نيست و از اين به بعد ميشي اون آدمي که هيچ وقت نبودي .

ديگه دوست دارم واست رنگي نداره ...

و اگه يه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو ميشکوني که انتقام خودتو ازش بگيري و اون ميره با يکي ديگه ......

اينطوريه که دل همه آدما ميشکنه


نويسنده : iman


"نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست "


نويسنده : iman